فهرست اسامی همه مترادف
اب زیر کاه مترادف : حیله گر بزدلانه، underhand، یواشکی مرموز، پنهانی، furtive، پنهانی، غیر، بیشرمی، زرد، لغزنده، پر از توطئه، double-dealing، دو رو.اب پز مترادف : تجاوز حمله، حمله، مزاحم شدن تجاوز، impinge، سرقت، غارت، راب، خش خش، مناسب است.ابتدا مترادف : پول.لغو از بین بردن، عبور از قانون را، پاک کردن، لغو، برداشت، رد صلاحیت، حذف، حذف.scarify خراش، abrade، scrabble، نمره...ابتدایی مترادف : ابتدایی اساسی ضروری، مقدماتی، آغاز، اولیه، اولیه، اصلی، پایه، اساسی، جنين، نمو، اوایل، توسعه نیافته، ناقص است.ساده، آسان ساده روشن قابل فهم، میکند.پایه، اساسی، ابتدایی، عنصری, اولیه, اولیه، اصلی.ابتذال مترادف : ابتذال برمید کلیشه، دیدم، ابتذال، عادی، شاه بلوط, ضرب المثل, ضرب المثل, اصل، ضرب المثل، پند.برمید، ابتذال، عادی، کلیشه، ابتذال، inanity، شاه بلوط، دیدم.عادی.ابتلا به مترادف : عفونی مسری، مسری است، گرفتن، pestilential، inoculable، عفونت زا است.ابتکار مترادف : تصدی رهبری انرژی، استقلال، پرخاشگری، درایو، فشار، venturesomeness، قدرت، جاه طلبی، ambitiousness.ابدی مترادف : ابدی بی پایان همیشگی، بی پایان، مرگی، جاودانه، دائمی، پایدار، imperishable، پی در پی، دیماه، interminable، پیوسته،...ابر مترادف : سایه مدفوع، لکه، لکه دار کردن مرطوب پتو، blotch، گرفتگی، اندوه، غم، کفن، لعنت، بدبختی، بد.تهدید افسرده desolate،...ابرستاره مترادف : ستاره.ابری مترادف : مشکل، غم، افسرده، ملال انگیز دلتنگ، cheerless، joyless، ناراضی مايوس، افسرده، دلگیر، morose، downhearted.مبهم مبهم، لبخند،...ابریشمی مترادف : صاف.ابزار مترادف : عامل متوسط آژانس، خودرو، hireling، عروسک خیمه شب بازی، ابزار، دلال، واسطه، expediter، سرسپرده، بنده، flunkey، پیاده،...ابطال مترادف : طرد، بطلان لغو، فسخ، لغو، لغو، الغاي آن.ابطال لغو باطل، باطل، لغو، نامه؟، لغو، کنار، لغو، لغو، فسخ، تخلیه.ابلق مترادف : خال دار.ابله مترادف : احمق ساده لوح ادم سفیه و احمق, ادم احمق و ابله، cretin، halfwit، blockhead، dotard.ابلهانه مترادف : بی معنی، احمق است، احمق بی شعور غیر منطقی، نادان، addled، مبهم، feebleminded، imbecilic.ابهام دار مترادف : اشتباه perplex، گمراه، bewilder، فریب مات کردن، بدجلوه دادن، یازند, استامپ، nonplus، بوفالو، flummox.ابهام، مترادف : دروغ.ابوالهول مترادف : رمز و راز معما, معما، علامت سوال کتاب بسته، مشکل، پازل، معمای.ابکی مترادف : مه آلود.احساساتی.اتاق مترادف : اتاق خوابه خلوتگاه، خوابگاه، اطاقک، آلاچیق، همراه، برای ها، گوشه، آپارتمان گنجه.فرصت و شانس و مناسبت و...اتاق خواب مترادف : خوابگاه اتاق خلوتگاه، خوابگاه، مهد کودک.اتحاد مترادف : پیمان, پیمان, درک, توافق تنظیم توافقنامه نقض موافقت نامه لیگ وابستگی ادغام بلوک استخر کارتل اتحادیه،...اتساع مترادف : تورم.اتش افروز مترادف : اتش، کسیکه عمدا ایجاد حریق.اتشی مترادف : پریشان و پریشان، بیشتر خودنمایی،، وحشی، کوره، دیوانه وار، دیوانه، raving نامتعادل، overexcited، عصبی، بیش فعال، جنون، کرات تا، بیش از حد.اتصال مترادف : ترکیب.، پیوستن به پیوند جفت اتحادیه فیوژن ادغام اتصال پیوست جلسه تلاقی عبور از تقاطع تبادل، تقاطع.مقطع،...اتصالات مترادف : ثابت بخشی، قطعه، واحد، جزء مکانیزم، پیوست، کمکی لوازم جانبی.مناسب, مناسب, مناسب, تبدیل شدن, آراستهای, دیدار, درست, حق, قابل اجرا و مناسب، زيبنده بموقع ا faut ایل، مناسب و معقول، قابل قبول.اتفاق آرا مترادف : ، هماهنگ توافق قرار دهند، متحد، undivided هماهنگ, هماهنگ, مشترک, یکپارچه جهانی، جامد از یک ذهن.اتفاق می افتد مترادف : رخ می دهد, بوجود می آیند، رخ دادن, betide, برگزار, آمدن به تصویب، امدن به نوبه خود، محصول تا، eventuate، رخنه کردن، ظاهر...اتفاقا مترادف : شاید.اتفاقات در مترادف : رفتار انجام اقدامات، حوادث، رخدادها، اتفاقات، فعالیت، اشتغال، شلوغ، بهم، هیاهو قاچاق monkeyshines.اتفاقاتی مترادف : اتفاقی غیر منتظره، مسائل جنبي، اتفاقی، گاه به گاه، اکتسابی، شانس، تصادفی و ناخواسته و غیر عمدی، پیش بینی نشده است.اتفاقی مترادف : تصادفی شانس اتفاقاتی، گاه به گاه، اتفاقی، نامنظم، معترضه،، بی اهمیت، nonessential، ثانویه، کوچک، تابع.وابسته, مشروط, موضوع, همزمان, همراه, مربوط, مسئول ممکن است گاه به گاه، نهایی.